کپی از مطالب صهبای صهبا

دکتر صهبای عزیز
نوشته‌های شما زندگی بسیاری از ما را تحت تأثیر قرار داد و نگاه ما را به جهان عوض کرد. ما هر روز نوشته‌های قدیمی شما را می‌خواندیم و منتظر نوشته‌های جدید بودیم. شما کامل نبودید، اما صمیمی و پر از اخلاص می‌نوشتید. یادمان دادید در سختی‌ها بگوییم رب ابن لی عندک بیتاً فی الجنۀ و امیدوار بمانیم.
ما نوشته‌هایتان را در آدرس خودتان و به نام خودتان نگه می‌داریم تا روزی که بازگردید و باز هم در خانه‌ی بهشتی‌تان مست صهبایمان کنید.

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

چند هفته پیش با یکی از دوستان وبلاگ نویس داشتیم کامنت بازی میکردیم. حرفامون رسید به اینجا که میگفتن من به محض اینکه در جملات کامنتها ، قضاوتِ قطعی (و به تعبیر خودشون تهمت) نسبت به خودم ببینم از خوندن ادامه‌ ش معذور میشم و همونجا پاکش میکنم. اگرچه که من از بیخ و بن با اساس اپروچشون تو فضای وب مخالف بودم ، اما ایشون دلایل منطقی خودشونو برای تصمیماتشون داشتن که کاملا هم قابل احترام بود. گفتگومون اوج گرفت تا اینکه من یه چیزی به ذهنم رسید که بهشون گفتم. گفتم بنظرم همونطور که با خلق تعامل میکنیم ، خالقِ خلق هم با همون شدت با ما تعامل خواهد کرد ، مگر اینکه رحم کنه بهمون. بهشون گفتم بنظرم اگه ما روی مفعولِ تهمت واقع نشدن حساس باشیم ، باید به همون میزان هم روی فاعل تهمت نبودن مراقبت کنیم. گفتم بهشون وقتی با دیدن اولین کلمه قاطعانه در وصف خودمون فورا خوندن و شنیدن رو متوقف میکنیم ، بمحض گفتن اولین کلمه قاطعانه در وصف دیگران هم باید یه تنبیه شدید برای خودمون وضع کنیم که حالمون جا بیاد.

 

اینا رو گفتم و حسابی تو فکر رفتم. اینکه اگه واقعا خدا با ما همونطور برخورد کنه که ما با خلق برخورد میکنیم چی میشه؟ مثلا اگه من به اینترن و استاجرام ظلم کنم و ازشون بیگاری بکشم. مثلا اگه همیشه از آدما طلبکار باشم. مثلا اگه اینترنم همه چی رو درست بگه و من فقط بخاطر یه اشتباهش کل زحمات و نقاط مثبتشو ایگنور کنم. 

داشتم فکر میکردم به اینکه اگه یه روز یه عالمه سفر حج و عمره و کربلا و مشهد و نمازشب و روزه مستحبی و حجاب تو سرما و گرما داشته باشم ، ولی مثلا یه بار با شوهرم تندی کرده باشم ، حالا خدا بیاد و برسه به اینجای پرونده اعمالم و چشمشو ببنده روی همه چی و بگه از من دور شو چیکار کنم؟

 

تمام امروز بالاسر بابا داشتم با همسرم درباره همین چیزا حرف میزدم. آقامون میگفتن کلی روایت داریم که حرفاتو تأیید میکنه. اینکه خدا بلایی سرمون میاره که یه عمر سر بنده هاش آوردیم. اگه توی جمع بهشون جا بدیم ، خدا هم تو بهشت قرب خودش بهمون جا میده. 

حرفمون رسید به بچه هامون. به دانشجوهایی که بخش مهم زندگیمونن. به شوهرم گفتم اونا چی؟ تو میگی با دانشجوهامون که گوشتشون زیر دندونمونه چکار کنیم؟ میگه باید بهشون سخت بگیریم تا رشد کنن. تا دنیادیده بشن. تا بزرگ و قوی بشن. امتحانای سخت برای ساختن آدمای سخت. ولی حین سختگیریامون کنارشون باشیم و دلگرمشون کنیم تا بهمون امیدوار باشن. موقع نتایجم از عیباشون چشم پوشی کنیم و با فضل و کرم بهشون نمره بدیم. همونطور که خودمون از خدا فضل و کرم میخوایم.

 

مصطفی میگه باید با بچه هامون ، اطرافیامون ، دوستا و غریبه ها طوری باشیم که دوست داریم خدا با ما همونطور باشه. میگه خدا به همون سبکی باهامون برخورد میکنه که یه عمر با اون سبک زندگی کردیم. میگه شهید حساب و کتاب نداره چون خودشو فدای خدا کرده. فدای خدا و به تبع خدا ، فدای امام و خلقی که محبوب و محب خدا هستن. شهید ، بی حساب و کتاب گذشت ؛ و خدا هم از تقصیرات شهید بی حساب و کتاب گذشت.

 

شوهرم آیه های ابراهیم برام میخونه. امتحانات سخت ابراهیم (ع) رو برام ردیف میکنه. بالاسر بابا و فدیناه بذبح عظیم در گوشم زمزمه میکنه و آخرش میخونه و اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن ، قال انی جاعلک للناس اماما.

دوباره برمیگرده سراغ و فدیناه بذبح عظیم و برام روضه امام حسین (ع) میخونه.

من؟ همونطور که اشکام میاد ، هنوزم فکر و ذکرم اینه که اگه همونطور که من با تمام خودخواهیها و خودبینیها و خودمحوریام با خلق مواجه میشم ، خدا هم همونطور باهام مواجه بشه چی برام میمونه؟

 

 

 

+ حساب و میزان آخرتی که ما برای خودمون توی همین دنیا میسازیم. 

حسابی که به تعبیر قرآن حساب یسیر میشه یا حساب شدید. حالت سوم هم نداره.

  • ۹۸/۱۲/۱۳
  • کپی از مطالب صهبا