کپی از مطالب صهبای صهبا

دکتر صهبای عزیز
نوشته‌های شما زندگی بسیاری از ما را تحت تأثیر قرار داد و نگاه ما را به جهان عوض کرد. ما هر روز نوشته‌های قدیمی شما را می‌خواندیم و منتظر نوشته‌های جدید بودیم. شما کامل نبودید، اما صمیمی و پر از اخلاص می‌نوشتید. یادمان دادید در سختی‌ها بگوییم رب ابن لی عندک بیتاً فی الجنۀ و امیدوار بمانیم.
ما نوشته‌هایتان را در آدرس خودتان و به نام خودتان نگه می‌داریم تا روزی که بازگردید و باز هم در خانه‌ی بهشتی‌تان مست صهبایمان کنید.

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

چراااا؟

امروز دوست جانم اومده بود خونه مون. زهراسادات بیست و نه ساله از قم [خنده] و نمیتونم توصیف کنم که چقدر برام ارزشمنده که این همه راهو با فسقلیاش بخاطر دوستیمون اومد...

همیشه خیلی با هم حرف میزنیم. و من خیلی ازش یاد میگیرم. امروز بین حرفامون بهش گفتم زهراسادات تو خیلی میفهمی و فهمتو خیلی خوب به دیگران منتقل میکنی. ایکاش بیشتر خودتو عرضه میکردی تا بقیه بیشتر بتونن بهره ببرن. در جوابم یه حرفی زد که خیلی برام تلخ بود. گفت جامعه نگاه خوبی به من نداره. چون طلبه م. چون همسرم طلبه ست. و برعکس به تو و شوهرت و همکاراتون خیلی خوب نگاه میکنن و ازتون خیلی اثر میگیرن. چون تحصیلات دانشگاهی سطح بالا دارین و مظهر یه آدم موفق تلقی میشین. میگفت من و تو اگه همزمان در یه سطح خوش اخلاق باشیم ، جامعه به تو توجه بیشتری میکنه و از تو الگوی بهتری میگیره. چه بسا منو به ریاکاری متهم کنن و چندتا بدوبیراهم بهم نسبت بدن.

شنیدن این حرفا از زبون زهراسادات خیلی برام تلخ بود. و بنظرم بیراه نمیگه. راستش من همین الانم نمیدونم دوستام بخاطر خودم باهام دوست شدن یا بخاطر اینکه دیدن من پزشکم و تو عالم پزشکی این خلق و خو رو دارم. منظورم این نیست که دوست واقعیم هستن یا نه. قطعا دوستای واقعی هستیم. منظورم اینه که اگه من ، همین من بودم منهای وضعیت شغلی و تحصیلیم ، و برمیگشتیم به روز اول آشناییمون ، آیا حاضر بودن منو بعنوان دوستشون بپذیرن؟ بعبارتی میخوام بگم این شغل و رشته چه سهمی توی جایگاه من داشته و خودِ خودِ خودم چه سهمی؟ 

میدونین چی میخوام بگم؟ اینکه مثلا اگه وزیر مملکت از سر ساده زیستی جورابش وصله داشته باشه ، خیلی بیشتر توی جامعه نمود پیدا میکنه تا اینکه یه کارمند با ده برابر خلوص بیشتر ساده زیست باشه. و آیا این خوبه یا خوب نیست؟

راستش ذهنم حتی به وبلاگم اومد... اینکه من اگه با همین قلم و همین اخلاق با بچه های اینجا تعامل میکردم و پزشک نبودم بچه ها منو به همون نگاهی دنبال میکردن که الان میدونن رزیدنتم؟

و ذهنم خیلی خیلی بالاترش رفت. به اینکه حاج قاسم اگه با همین مرام و منش توی یه نونوایی کار میکرد ، به همین میزان مؤثر بود؟ اگه یه سرباز جزئی بود همینقدر دلامونو تکون میداد؟ یا اینکه این میزان اثرش توی دل ما بخاطر مرام و منشیه که همراه با ستاره های روی شونه های لباس نظامیش ازش میدیدیم؟ دلم منو وسوسه میکنه و میگه شیدا ببین! شهید طارمی هم کنار حاج قاسم به همون ترتیب شهید شد. چه بسا مرامش دست کمی از سردار نداشت. خدا میدونه این چیزا رو. خود شهید ابومهدی هم همینطور... ولی کسی به اندازه حاج قاسم دلسوخته شون نشد...

اینکه اگه تمام ایمان و تقوای حاج قاسمو نگه داریم (و حتی به این ایمان و تقوا در سطح جامعه عینیت ببخشیم که همه متوجهش بشن) ، ولی از لباس فرمانده سپاه قدس بیرون بیاریمش ، آیا واقعا بازم برامون همون حاج قاسمِ قبلیه؟

چیه مشکل ما؟ چیه که اگه شیدا رو تو همین وضعیت و روحیاتش از پزشکی ساقط کنیم ، دیگه حرفش نفوذ قبلی نداره؟

چرا زهراسادات که این همه روحش بزرگتر از منه ، نمیتونه اثری رو بر محیطش بذاره که منِ حقیرِ کوچولو گاهی وقتا موفق میشم بذارم؟

واقعا چیه مشکل ما؟ چیه این لباسایی که به تنِ باطنمون کردیم؟ اصلا این مشکل ماست یا من توهم مشکل برداشتم؟

نمیدونم... و از این ندونستنم راضی ام [لبخند]

  • ۹۸/۱۲/۱۶
  • کپی از مطالب صهبا