کپی از مطالب صهبای صهبا

دکتر صهبای عزیز
نوشته‌های شما زندگی بسیاری از ما را تحت تأثیر قرار داد و نگاه ما را به جهان عوض کرد. ما هر روز نوشته‌های قدیمی شما را می‌خواندیم و منتظر نوشته‌های جدید بودیم. شما کامل نبودید، اما صمیمی و پر از اخلاص می‌نوشتید. یادمان دادید در سختی‌ها بگوییم رب ابن لی عندک بیتاً فی الجنۀ و امیدوار بمانیم.
ما نوشته‌هایتان را در آدرس خودتان و به نام خودتان نگه می‌داریم تا روزی که بازگردید و باز هم در خانه‌ی بهشتی‌تان مست صهبایمان کنید.

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

روزانه اول

صبح اول وقت داشتم خانمی که از دیشب بستریشون کرده بودن رو مرخص میکردم که بین گفتگومون متوجه شدم معلم مدرسه ان. با یه ناراحتی ای گفتن امروز مدرسه رو نرفتم... گفتم بخاطر آلودگی هوا مدارس تعطیله. خیلی خوشحال شد طفلکی. بعد پرسید امروز رو استراحت کنم کافیه دیگه؟ گفتم چی درس میدین؟ گفتن عربی. گفتم فردا و پس فردا رو هم براتون استعلاجی مینویسم که بچه ها یه نفسی بکشن از دست عربی. خندیدیم با همدیگه...

 

 

* تصمیم گرفتم در راستای خالی کردن حسادتم نسبت به یکی از دوستان وب نویس [خنده] ، تا یه مدت کوتاهی اتفاقات کوچیکِ شیرین یا تلخ روزانه رو بنویسم. منظورم همون اتفاقاتیه که دیده نمیشن و شاید یادمون بره. شاید تا وقتی که همسر از سفر برگرده و چراغ خونه مون دوباره روشن شه.

  • ۹۸/۱۲/۱۴
  • کپی از مطالب صهبا